غصه ی دنیا ندارم، چون تو، دنیایم شدی
حسرت فردا ندارم، چون تو، فردایم شدی
داده ام گلخانـه ام را دست تـو ای نازنین
بـاغبـان ِ مهـربـان ِ جملـه گلهـایم شدی
ماه وخورشیدو فلک دیگر نمیخواهم که تو
روشنـی ِدلپـذیـر ِروز و شب هـایم شدی
بی تـو تنهـایی مرا ، بدجور تنها کرده بود
آمدی،، دیگـر حبیب قـلب تنهـایم شدی
همچو ماهی بودم و در حسرت آب روان
با وجودت خوب من، مانند دریایم شـدی
غصه ای دیگر ندارم، در دلِ حسرت کشم
خط بطلانی،، به روی درد و غمهایم شدی
زندگیتو بساز......
برچسب : نویسنده : jazire2008 بازدید : 22